فکر پناه دادن یک لاله فکر غریب ماندن یک احساس باید میان خواب گلی گم شد آیینه بود عاشق و بارانی باید شبی ز روی صداقت رفت در کلبه نسیم به مهمانی باید برای پونه دعایی کرد زیر عبور زتند زمان تنهاست باید شنید قصه دریا را تا دید او برای چه در غوغاست باید به فکر عمر شقایق بود فکر نیاز آبی نیلوفر فکر هجوم ممتد یا اندوه فکر هوای ابری چشمی تر
سلام
مرسی بهم سر زدید کاش دلم مثل یه دریا بزرگ باشه ولی هیچوقت توش غوغا نباشه .کاش می شد